مقایسه مکتب کلاسیک و مکتب روابط انسانی
این تئوریها از سال ۱۹۱۰ شروع شدند و به ۳ دسته کلی تقسیم میشوند:
- مکتب مدیریت علمی
- مکتب مدیریت اداری) اصولگرایان(
- نظریه بروکراسی
محوریت بحث نظریههای مدیریت کلاسیک دستیابی به حداکثر کارایی در سازمان میباشد. کلاسیکها به سازمان رسمی توجه داشتند و وجود سازمان غیر رسمی را مضر میدانستند. دیدگاههای کلاسیک شامل یک نگرش صرفاً مکانیکی به سازمان و افراد بوده است. کلاسیکها انسان را همردیف با سایر عناصر تولید میدانستند و برای آن هویت مستقل قائل نبودند.
مکتب مدیریت علمی:
مکتب مدیریت علمی را فردریک تیلور ابداع کرد. این رویکرد مدعی بکارگیری روشهای علمی در تحلیل کارها و تعیین نحوه انجام و تکمیل وظایف تولید به صورت کارآمد است.
تیلور چهار اصل را برای مدیریت علمی برشمرد:
• مدیریت باید برای هر بخش از کار افراد, رویکردی دقیق و علمی را خلق کند تا بتوان اصول راهنمای کلی و صریحی را جایگزین آنها نمود (چیزی نامشخص و به صورت ضمنی باقی نماند.(کشف روش علمی برای هر جز از کار)
• مدیریت باید افراد را به صورت علمی انتخاب کرده, آموزش داده و آماده کار نماید بطوریکه هر شخصی دقیقاً شغل مناسب خود را داشته باشد. (انتخاب کارکنان به روش علمی و آموزش آنها)
• مدیریت باید بهگونهای با کارکنان همکاری و همیاری نماید که بتوان از هماهنگی مشاغل با طرحها و اصول, اطمینان حاصل نمود. (ایجاد کنترل و بر قراری تشویق و تنبیه )
• مدیریت باید تضمین نماید که کار و مسؤولیت کارکنان و مدیران, به طور مساوی تقسیم شده است.(همکاری صمیمانه و تشریک مساعی بین مدیران و کارکنان)